شهر در امن و امان است

لاریجانی درست قبل از دیدار با سولانا استعفا می‌ده؛ نفت بالا می‌ره، سکه گرون می‌شه و…

چه جالب یه چیزایی همینطوری تو این مملکت اتفاق می‌افته …

بی‌نهایت زیبایی مهدی من تو کجایی

مهدی جان،‌ ای غایت آرزوی من، میلادت مبارک.

 

میلادت مبارک ای عزیزتر از جان 

 

چه انتظار عجیبی!

                                تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

عجیب‌تر که چه آسان نبودنت شده عادت

                چه بی‌خیال نشستیم، نه کوششی نه وفایی

                                                فقط نشسته و گفتیم خدا کند که بیایی...

 

 

امشب بسیار بسیار قشنگ بود. دارم از بغض خفه می‌شم. نمی‌تونم چیزی بگم فقط اگه دوست داشتین برین این پست قدیمی را با عنوان "خدا کند که بیایی"؛ نوشته سید مهدی شجاعی بخونین. من که از خوندنش لذت بردم. یه نوشته دیگه هم از این نویسنده اینجاست که اونم زیباست.و بیاین همه امشب بشینیم و یه کمی فکر کنیم. همین و بس.

چو تو خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک‌اختری را

چه خوب اومد چه بد به شرایط نسبتش ندین 

 

به یه نتیجه خیلی خوب و عملی تو زندگیم رسیدم و مایلم که این تجربه را تو این فضا با شماها share کنم.

دنیای خیلی بدی شده، صبح زود که از خواب پا می‌شیم؛ هر چقدر هم شاد و سرحال باشیم، تا شب، در تعاملات پیچیده‌ای که وجود داره، هزار تا مورد، تو کوچه و خیابون و محل کار و... می‌بینیم و اتفاق می‌افته که واقعاً آدم رو عصبی و ناراحت و دلخسته و دپرس می‌کنه.

متداول‌ترین برخورد ما با این موضوع اینه که برای روزمون،‌ یا برای شرایطی که در اون واقع شدیم ارزش‌گذاری می‌کنیم؛

می‌گیم امروز روز بدی بود و... من نمی‌گم که اون اتفاقها خوب بودن ولی تجربه به من ثابت کرده که اگه بخوای موفق باشی و بخصوص دپرس نباشی و لذت بیشتری از زندگیت ببری اصلاً نباید برای روزها و موقعیت‌هایی که درش قرار گرفتی هیچ ارزشی؛ چه خوب و چه بد؛ قائل بشی. کلاً ارزش‌گذاری را برای خودتون ممنوع کنین.

این را از من بشنوین، بهش عمل کنین تا ببینین که واقعاً چقدر مؤثره.

در ضمن در راستای یادگیری اینترنتی بقیه هم آستین‌ها را بالا بزنن و تجربه‌هاشون را هر چند کوچیک با بقیه در میون بذارن.

چگونه گویمت تو را...

یا رب:

در عشق تو از بس که خروش آوردیم                                           دریای سپهر را به جوش آوردیم

چون با تو خروش و جوش ما در نگرفت                                         رفتیم و زبانهای خموش آوردیم

بازیگر نقش خود

 

محدودیت‌های مختلف این دنیا گاهاً نمی‌گذارند آدم‌ها هستی خود را به نمایش بگذارند.

خیلی از آدم‌ها هستن که نقش خودشون را تو دنیا بازی نکردن!

کاش بعضی وقتا خدا به این‌ها اینقدر آزادی عمل می‌داد و اینقدر از گرفتاری‌ها رهاشون می‌کرد که به فطرت‌شون برمی‌گشتن. آره به خودشون.

نهایتاً خدا به آدم‌ها این فرصت ادامه و بازگشت به خود را می‌ده. در برزخ؛ در آخرت و شاید در جاهای دیگری که بعدها برایمان نمایان شود. این دنیا؛ این ۶۰ یا ۷۰ سال زندگی مهمه! خیلی خیلی خیلی هم مهمه. با این شرط که فرض بر ادامه نباشه. ولی اگه این زندگی امتدادی به وسعت بی‌نهایت داشته باشد، اونوقت ۷۰ سال تقسیم بر بی‌نهایت می‌شه صفر (۰ = ∞/۷۰)؛ یعنی اگر تمام این سال‌ها را هم خرابکاری کرده باشیم (اگه نقش‌مان، آنکه تمایلش را داشتیم بازی نکردیم) باز هم با انتخاب مسیر درست، چیزی از دست نداده‌ایم.

اگر عمرهای بعدی انسان در امتداد عمر قبلی‌اش باشه، پیشرفت انسان امکان‌پذیره. همانطور که چنین است نظام آفرینش. وگرنه شروع مجدد یعنی تکرار کرده‌ها.

بله مسیر رشد ما، از هیچ است به همه چیز. از نطفه است، از خاک است به نور به تجلّی. حرکت در این مسیر برای همه اجباریست. برای بعضی این عمرها طولانی‌تر و برای بعضی کوتاهتر. بسته به این‌که، نرم کردن‌ و تبدیل‌شان به نور،‌ چه میزان وقت نیاز دارد.

و سرانجام هر کس نقش منحصر به فرد و اثرگذار خود را بازی می‌کند، همان نقشی که به‌خاطرش "فتبارک الله احسن الخالقین" گفته شد. و هر بشری در این کلاس طولانی به بازیگری طراز اول در نقش خود بدل خواهد شد.

دروغ خیلی بزرگ

لال و کور و کر - اگه تونستی بشی جایزه داری

 

فیلترینگ، سانسور، ارعاب، فشار الکی و بی‌خود؟!! ، تشنه نگه‌داشتن بی‌دلیل!، کور و کر شدن، سهمیه‌بندی و... حق مسلم ماست.

با چیزهایی که می‌بینم، حس ششمم بهم می‌گه جدیداً یه دروغ خیلی بزرگ داره گفته می‌شه. اون هم از نوع خیلی بزرگش. وقتی جای اونها می‌شینم و بازی می‌کنم باز هم توجیه بعضی کارها مشخص نیست...