سکان‌دار؛ ۵ درجه به راست!

 

 

من فکر می‌کنم موقعیت‌هایی در زندگی پیش می‌آید که انسان باید سکان کشتی خود را به دست جریان سرنوشت بسپارد؛ درست مثل این که قدرت مقابله در برابر امواج آن را ندارد. در این صورت ممکن است خیلی زود متوجه شود که جریان آب رودخانه به نفع او بوده؛ و این موقعیت را تنها خود او درک می‌کند. ممکن است شخص دیگری صحنه را ببیند و فکر کند که کشتی در حال غرق شدن است. غافل از این که هرگز آن کشتی چنین ناخدای استوار و محکمی نداشته است.

برگرفته از رمان "دخمه" اثر "ژوزه ساراماگو"

از همه‌ی مردم دنیا بیشتر وقت دارم!

به قول یک دوست؛ هیچ‌وقت نگو وقت ندارم. تو دقیقاً همان‌قدر وقت داری که انسان‌هایی همچون "میکل‌آنژ"، "انیشتین"، "هومر"، "رادرفورد" و "دکتر حسابی" وقت داشتند.

همه مشکل دارن، فکر می‌کنی آدم‌های بزرگ دنیا مشکل زن و بچه و زندگی و قبض آب و برق و هزار تا کوفت و زهرمار دیگه را نداشتن؟!

فکر می‌کنی اون‌ها روی تپه‌ای از پول نشسته بودند و زندگی سر و سامان داشت و اون‌ها فقط تحقیق و تعلم علم می‌کردند؟! نه بابا جون اون‌ها هم بدبختی زیاد داشتن و بدون سعی به چیزی نرسیدن. ولی بعضی وقتا ما همین چیزای ساده و بدیهی را فراموش می‌کنیم!

به قول خدا: "لیس للانسان الی ما سعیٰ". منتها بعضی از این سعی لذت می‌برند و بعضی زجر می‌کشند و این دیگه به ساختار فکری آدم ربط پیدا می‌کنه!

یه جا دیگه هم خداوند می‌فرماید: "لقد خلقنا الانسان فی کبد" (ما انسان را در سختی‌ها آفریدیم). نظام زندگی تو این دنیا ظاهراً اینجویه و هیچ کارش هم نمی‌شه کرد. چوب این سختی‌ها به تن من که خیلی خورده...

ولی نهایتاً در این دنیا: مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.

یادمون نره که: "هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون"

مائیم و همی کنج خرابات و دمی خوش

 

نمی‌دانم، ولی شاید رویکردی به جنون، به نوعی بازیافت عقل باشد؛

 

                                                            وقتی برای فرار از دنیای عقلا راهی نیست!

من هنوز این پایین هستم

خدایا. چقدر دلم تنگ شده که نصفه شب یا دم‌دمای سحر بیام تو حیاط، زیر آسمون بشینم و ازت بخوام که از آسمون؛ از طریق این لینک پر قدرت، مهربانانه معارف عمیقت را بر قلبم جاری کنی و خودت را انگیزه‌ای برای حرکتی نو.

خدایا. ستاره‌ی قطبی این دل گمگشته و این جان افسار‌گسیخته را به من نشان بده و نیرویی در وجودم فعال ساز که هرگز هیچ نیروی پیشرانی را قدرت رقابت با آن نباشد و هیچ مانعی سد حرکتم به سوی تو نشود.

خدایا.

            دوستت دارم – به تو عشق می‌ورزم.

            تو هم مرا دوست داری و به من عشق می‌ورزی.

                               از این بابت بر هر دویمان می‌بالم.

و مهمتر از این دو، این‌که من این را از اعماق دل می‌دانم و بر آن یقین دارم.

نگاه انسانی یا نگاه قاعده‌ای؟!

 

 

می‌دونم چرا در هر جایی از این به اصطلاح نهادهای اجتماعی، پا می‌ذاریم؛ ازمون بدشون می‌یاد:

نگاه امثال من نسبت به خطاها و اشتباهات، نگاه قاعده‌ای و قانونی نیست. یه نگاه انسانیه و این کار رو خراب می‌کنه!

خوبی، درست بودن و اصلاح امور را نه برای این‌که توی کتاب قانون‌شون نوشتن، دوست دارم؛ بلکه برای نفس اون که در روحم نقش بسته، دوست دارم.

این سیستم فاسده! باور کنید فاسده!

حتی اگه این سیستم را مجبور کنی که حرف‌های حق توی انسان تنها ولی قدرتمند که (بالاخره با زور آن‌ها را مجاب کرده‌ای)، بشنوه؛ بازهم در نهایت ترتیب اثری نمی‌ده! باز هم بازی، باز هم بازی و باز هم بازی!!! جلسات متعدد، تشکیل کمیته‌های گوناگون رفع مشکل، ایجاد واحدهای ارزیابی و...

متأسفم که باید بگویم؛ ولی اگه واقعاً انسان سالمی هستید، می‌توانید مطمئن باشید که در بالقوه پاک‌ترین نهاد اجتماعی این کشور و شاید احتمالاً سایر کشورهای دنیای امروز خون جگر می‌شوید!

آخرالزمان شده و وقت آن رسیده که هر آن‌کس که مدعی است، آتش در کف دست نگاه دارد.

متأسفانه ظاهری که سیستم می‌خواد به ما بده، با انسانیت، با پاک بودن و متعالی بودن در تعارضه و همین تعارض به ما فشار می‌یاره و در نهایت ما تکرو می‌شیم. آدم‌های درست تکرو که اینطوری تکرو شده‌اند و هر روز هزار تا انگ بهشون می‌چسبونن و می‌چسبونیم، دور و برتون ندیدین؟!

یه جورایی می‌شه گفت، پاک بودن توی نظام متریالیستی این دنیا داره غیر ممکن می‌شه و دیگرانی که به این سیستم خو کرده‌اند اینجور آدم‌ها را به‌عنوان زیردست، همکار یا حتی بالادست نمی‌توانند تحمل کنند!

یه چیز رو باید دونست: باید انتخاب کرد پاک بودن را یا جایگاه داشتن (حالا در هر حدش). لا‌اقل در این سیستم هیچ‌وقت نمی‌تونی آدم حسابی باشی و کاره‌ای باشی (مگر در یک مقطع کوتاه). این فقط در اون نظامی شدنیه که همه منتظرشیم.

ما که رفتیم به همون کارای قبلی بپردازیم و تا روز موعود عطایش را به لغا(لقا)یش بخشیدیم.

دخترا اینجورین دیگه!

خیلی وقته به این رسیده‌ام که:

اگه از یه پسر یه چیزی بپرسی که بلد نباشه؛

اگه بچه مثبت و درست حسابی باشه می‌گه بلد نیستم.

اگه بچه مثبت نباشه، از زیرش فرار می‌کنه و سعی می‌کنه چیزی نگه.

اگه بچه پررو باشه، فقط نگات می‌کنه.

اما

اگه از یه دختر یه چیزی بپرسی که بلد نباشه؛

اگه بلد نباشه در موردش یه ربع حرف می‌زنه.

اگه اصلاً بلد نباشه در موردش یه ربع حرف می‌زنه و توضیح می‌ده.

و اما خدا نیاره اون روزی را که بلد باشه!!!

 

در ادامه (بی‌ربط):

اگه ۴۸ ساعت نخوابیده باشی و مجبور بشی با ماشین بری بیرون و بیای، اونوقت موقع پارک ماشین اطرافیانت نباید بیشتر از این ازت توقع داشته باشن!

عکس از چکاوک که از تعجب و ترس داشت، سکته می‌کرد.