شهر در امن و امان است

لاریجانی درست قبل از دیدار با سولانا استعفا می‌ده؛ نفت بالا می‌ره، سکه گرون می‌شه و…

چه جالب یه چیزایی همینطوری تو این مملکت اتفاق می‌افته …

بی‌خیال خط قرمز

ترمز دستی‌مون را نکشید، خط قرمز نداریم 

 

امروز یه دوست دربه‌داغون را دیدم.

می‌گفت:

کی گفته که خدا و کلاً مقدسات همه جا بازی‌ان!

من هیچ چیزی بهش نگفتم چون مسأله از نظر من هم قابل تأمل بود.

چه چیزهای اشتباهی که از کودکی به ما آموزش داده شده و چه انتظارات بچه‌گانه‌ای که برای ماها به وجود آورده!

و مسائل این دنیا اینقدر پیچیده است که قضاوت در مورد کوچک‌ترین مواردش هم حماقت محض است. معادله دو مجهولی و سه مجهولی نیست که قابل حل باشد؛ n معادله n مجهولی‌ست. هر زاویه از مسأله را که در نظر بگیری هزاران زاویه دیگر از چشمت دور می‌ماند و اینطوریه که معنای دقیق مفاهیمی همچون عدل و... و قضاوت در مورد مسائل پیرامونی، و حل مسائلی با n معادله و n مجهول فقط در بارگاه ایزدی شدنی است.

.

.

.

و به همین راحتی منبر امشب‌مون هم تموم شد. خیلی باحاله‌ها (یاد فیلم مارمولک به خیر).

آغاز سال ۱۳۸۶ هجری شمسی بر همه مبارک باد

سال نو مبارک

 

 

سلامٌ عَلیٰ نوحٍ فِی العالَمین

سلامٌ عَلیٰ اِبراهیم

سلامٌ عَلیٰ موسیٰ و هارون

سلامٌ عَلیٰ آلِ یاسین

سلامٌ عَلَیکُم طِبْتُم فَادْخُلوها خالِدین

سلامٌ قولاً مِن رَبِ الرّحیم

سلامٌ هِیَ حَتی مَطْلَعِ الفَجر

 

 

یا مُقَلِبَ القُلوبِ وَ الأبَْصار یا مُدَبِرَ الْلیلِ وَ النَهار یا مُحَوِلَ الحُولِ وَ الأحْوال حَوِلْ حالِنا اِلیٰ أَحْسَنِ الْحال

تا گوساله بخواد گاو بشه...

ECG

 

از اونجایی که همه کارای این مملکت کشکیه، امروز هم مثل همه‌ی روزای دیگه، مشت حماقت مسؤلین خورد پای چشم ما!

استان... (که به دلایل امنیتی و کاری نمی‌تونم اسمش را ببرم) قبلاً یه مسؤل تجهیزات پزشکی داشت که سال‌ها در این پست بود و به رتق و فتق امور می‌پرداخت، تا این‌که سوتی در رفت که آقا از شرکت‌های مهندسی پزشکی برای خرید دستگا‌ه‌هاشون پورسانت می‌گیره! این میشه که در دولت جدید ایشون را از کار بیکار می‌کنن. اما از اینجا بشنوید که در این استان اصلاً متخصصی برای این امر تربیت نشده الی یه دختر خانم ۲۳ ساله که تازه مدرک مهندسی پزشکی را از یکی از دانشگاه‌های تهران دریافت کرده. اینه که مسؤلین در جهت نیل به اهداف والایشان و استفاده از نیروی زبده و متخصص جوان، این خانم را به ریاست تجهیزات پزشکی کل استان مزبور برگزیدند و تصمیم‌گیری در مورد میلیارد‌ها تومان سرمایه (که هم‌اکنون زیر دست ایشان است) را به کسی که احتمالاً تا قبل از دریافت این پست، از پدر گرامی پول تو جیبی می‌گرفته، دادند.

و از آنجا بشنوید که این خانم محترم، حداقل به لحاظ کاری به تأیید چندین نفر از متخصصین این حرفه (که من می‌شناسم‌شون) همانند بقیه‌ی دانشجویان تازه فارغ‌التحصیل شده و سر کار نرفته‌ی این مرز و بوم،‌ فرق الف را از ب تشخیص نمی‌ده و در مواردی به گاو می‌گه افلاطون! قدرت مدیریت هم با این همه منابع مالی؛ زیر صفره! حتی تا این حد که دفتر کار ایشون فقط و فقط یه تلفن داره و مسلمه که با این حجم ارائه محصولات شرکت‌ها، همیشه‌ی خدا هم اشغاله! هر وقت هم می‌گیم که خب چند خط تلفن اضافه کنید، انگار که داری با ... حرف می‌زنی! ماشالا ما ایرونی‌ها هم که اینقدر کارمون درسته که هیچ‌وقت فکر نمی‌کنیم که مثلاً به چند تا مشاور، یه مسؤل دفتر و... احتیاج داریم و خیرخواهی دیگران را هم حسودی و... می‌دونیم. خدا می‌دونه که چه خرج‌های مسخره‌ای در این روند‌ها ممکنه که نشه و از اونطرف چه ضررهای هنگفت و خرج‌های سنگینی از پول مردم بره! برای این‌که بدونین این خانم چه پدری داره از همه ارباب‌رجوعان در می‌یاره، یه نمونه را عرض می‌کنم:

روال فروش دستگاه‌های خیلی سنگین و گرون اینه که شرکت‌ها دستگاه‌هاشون را در محلی که مسؤل تجهیزات استان می‌گه می‌برن. این دستگاه‌ها یک ماه برای تست اونجا می‌مونه و بعد تصمیم گرفته می‌شه که کدوم دستگاه را بخرن. از اونجایی که دستگاه‌ها گرون هستن، شرکت‌های ارائه دهنده هم کمند. حالا از اونجا بشنوین که خانم برای دستگاه‌هایی در حد یکی، دو میلیون تومن که در مطب هر پزشکی پیدا می‌شه هم یه همچین برنامه‌ای راه انداخته،‌ و چون شرکت‌های ارائه دهنده‌ی این محصولات هم زیاد هستن، یه اوضاع قمر در اقربی بوجود اومده که دیگه کسی نمی‌تونه جمعش کنه! آیا واقعاً با مشاوره گرفتن از یه آدم متخصص و مقایسه مشخصات فنی دستگاه‌ها که تو کاتالوگ‌ها و سایت رسمی شرکت تولید‌کننده نوشته شده، نمی‌شد این کار را انجام داد؟ ما که امروز با هر بدبختی بود باهاش تماس گرفتیم و شماره موبایلش را گرفتیم؛ اما خدا نخواد که این وسط طرف گنده دماغ و در به داغون هم باشه و فکر کنه وزیر نمک شده! اینجا بود که قاط زدیم و برای همیشه از شرمندگیش در اومدیم. خلاصه این‌که ۲۰تا ECG پرید.

و تا گوساله بخواد گاو بشه،دل صاحبش آب می‌شه (منظورم به هیچ عنوان اون شخص نیست. این فقط مثله) و  راه بسیاری مانده تا...

بر روی ابر یا در قعر چاه؟

مرد عاقلی به من گفت:

خداوند هیچ‌گاه ما را مجازات نمی‌کند.

 

فقط راه زندگی در این دنیا را به ما نشان می‌دهد.

 

اگه اشتباهاً به بیراهه برویم،

راه دیگری را برای بازگشت به شاهراه درست زندگی، جلوی پای‌مان باز می‌کند؛

 

و آن مجازات خداوند نیست...

 

خداوندی این‌چنین را می‌بایست پرستید و به راهش تن داد.

 

و خدای تو خدایی مقتدر و مهربانست          آیه۱۰۴ سوره شعرا

ضیافت شامی با دوستان پزشک

ضیافت شامی با دوستان پزشکچند وقت قبل، بنا به موقعیتی، برادرم دو تا از دوستانش و البته من رو به صرف شام در یکی از پاتوق‌های بیرونش (رستوران عروس لبنان) دعوت کرد. خب خوشحال و خندون رفتیم. اونجا کلی آدم شامبوس گومبولی و اتوکشیده که با اتوی شلوارشون می‌شد خیار پوست کند،‌ حضور داشتند. یه کمی ور رفتیم و صحبت کردیم و یه نگاهی هم به منوی غذاها انداختیم.

جالب بود { (دسرها: ۵ نوع سالاد داشت، ۳ نوع زیتون، ماست و خیار عروس لبنان و ۲ تا چیز من نفهمیدم چی‌چی بید [بابا غنوج و متبل])(غذاها: ۱۳ نوع فطایر و صفیحه که شکل‌های جالبی داشت ولی طوری نبود که آدم بی‌خیال بقیه بشه و رغبت کنه اینا را بخوره؛ ۵ نوع پیتزای عربی؛ ۲ نوع ساندویچ بزرگ و خفن عربی؛ شاورما یه غذای خوشکل و عربی که در ۴ نوع طبخ می‌شد و ترکیبی از گوشت کباب شده‌ی مرغ [و در بعضی‌ش گوسفند] که با یه تکه نان تنوری [آماده شده در همان مکان] و سوسول بازی‌هایی مثل برش‌های فلفل سبز؛ ذرت؛ کاهو؛ گوجه؛ سیب‌زمینی سرخ شده و سبزی سرو می‌شد. کباب بره‌ی دمشق و کباب بره‌ی حلب که تو مایه‌های کباب کوبیده‌ی خودمون بودن و هر پرس ۴ سیخ بود. کباب مرغ هم همینطور. چنجه‌ی عربی که من اینو انتخاب کردم و انصافاً توپ بود. به غیر از این کباب‌ها ۵ نوع کباب دیگه، ۲ نوع جوجه‌کباب دیگه و ۲ نوع مرغ کنتاکی که هر کدوم یه اسم خفن داشت و البته حامد می‌گفت: اینطوری که فکر می‌کنی نیست. هر کدوم با اون یکی فرق می‌کنه!)}

۲ تا پیشخدمت اومدن سر میز و سلام و احوال‌پرسی با داداش و البته با اون رفقای دیگه! و بعداً متوجه شدیم که رفقا با دوست‌دختراشون زیاد می‌یان اینجا و... اگه تا حالا اینجا نرفتین و با این توصیفات می‌خواین برین، توضیحات تکمیلی را تو پی‌نوشت می‌ذارم.

منتها:

این وسط حرفایی که دوستان پزشک سر میز شام می‌زدند، خیلی جالب و قابل توجه بود. بحث از اینجا شروع شد که داداش گفت: پولی که ما در ‌می‌یاریم، پول خون‌مونه و هیچ‌کس در هیچ جایی به طور میانگین روزی۱۳۰، ۱۴۰ تا مریض (اون‌هم از نوع خیلی دربه‌داغون و تصادفی و...) نمی‌بینه برای چندرغاز پول. می‌گفت: یه مریضام تبر خورده روی شونش، یکی دیگه... !!! آخه محل کارش، بخش اورژانس یه بیمارستان بزرگ تأمین‌اجتماعیه که خیلی شلوغ و پُرمراجعه‌س (بیمارای تأمین‌اجتماعی هم که چون مجانیه، همیشه اونجان!). و می‌گفت: در این اوضاع همه‌ی مریض‌ها هم یاد گرفته‌اند که هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده، برن شکایت کنن! و پیش‌فرض ذهنی‌شون شکایت شده (بله همون‌طور که در ۲ پست قبل‌تر گفتم؛ اینجا که می‌بینید،‌ ایران است)! و بدبختی اینجاست که اگر شکایتی پیش بیاید و مقصر نباشی و این امر کاملاً واضح باشد، باز هم چون مهر تو اونجا خورده، باید تا روزی که حکم نهایی صادر بشه و تبرئه بشی، هی بری دادگاه و هی بیای. حالا وقتی آقایون لطف می‌کنن و تعرفه‌ها را بالا می‌برن، میزان افزایش قیمت آمپول‌زن از قیمت ویزیت پزشک بیشتره! ‌می‌گفت: اگه بدبخت نشده بودیم؛ یه روز از سال را به نام ما‌ها نمی‌کردن (این قرتی بازی‌های بی‌معنی نه در سایر کشورهای دنیا هست و نه قبل‌ترها مثلاً زمان شاه،‌ توی ایران). می‌گفت: اینجا و تو این مملکت هر کی بدبخت و بیچاره بشه براش اسم می‌ذارن. روز معلم، روز پرستار، روز پزشک، اخیراً روز دختران! تا حالا دیدین جایی اسم گذاشته باشند روز روحانی یا روز بازاری یا روز مهندس؟! هر چند بعید نیست تا چند سال دیگه مهندسان هم به این جرگه بپیوندند!

می‌گفت: دیشب که چند تا مریض بدحال تصادفی آوردند و ما ۲ نفر پزشک بیشتر نبودیم؛ سریع رفتم سراغ مریض بدحال‌تر، سریع همه‌ی کارهاش را کردم و با سرعتی مثال‌زدنی شرایط را برای اتاق‌عمل فراهم کردم و همکارم رفت سراغ مریض سرپایی، حالا همین دلسوزی، شده برام دردسر!

اونوقت جمال گفت: خب الاغ جون، خری دیگه! و یه سری کارا گفت که خیلی برام جالب بود. مثلاً می‌گفت: از همون دور ببین که بهتره سراغ کدوم مریض بری! هر مریضی که اومد، حتی اگه مشکلی نداشت، باز هم یه مشاوره بزن برای متخصص (یعنی به هدر رفتن نیروی انسانی متخصص) فقط برای این‌که اگه یک در هزار هم مشکلی پیش اومد، دیگه مسؤول نباشی یا حداقل مسؤولیتت کمتر باشه! یا این‌که مریض را ببند به توپ آزمایش که مبادا چیزی تو پرونده‌اش کم باشه. حالا این‌که اون آزمایش و این به هدر دادن وقت مریض بدحال و مسؤولین عکس‌برداری و سونوگرافی و نوارقلب و مغز و MRI و CATSCAN و اینا اصلاً لزومی داره یا نه دیگه قضاوت با شما... می‌گفت: هر مریضی اومد بدون توجه به وضعیت همراه مریض، شرایط مریض را براش خیلی خیلی وخیم تشریح کن و بعد هم بگو من همه‌ی کارایی که در حیطه‌ی وظایفم بود برای مریض‌تون انجام دادم؛ از اینجا به بعد، مسؤولیت مریض‌تون با پزشک متخصصش آقای دکتر فلانی است و اصلاْ نترس که همراه مریض پس‌بیفته، که اگر هم بیفته، به تو ربطی نداره! حالا اگه اینطوری مریض از دست بره دیگه برای تو مشکلی پیش نمی‌یاد، و اگه هم خوب بشه، مثل این پزشک‌های الاغ تو فیلم‌های سینمایی، می‌ری بالا منبر و می‌گی واقعاً که خدا معجزه کرده! و ملت تازه دستت را هم می‌بوسن! این رفقا در حال آموزش موارد شرم‌آور دیگه‌ای هم به خان داداش بودند که من دیگه حالم داشت بهم می‌خورد؛ این بود که پریدم وسط حرف و گفتم: حامد تقصیر توه. آخه آدم نمی‌یاد بیرون که از مشکلات کاریش بگه! و خلاصه بحث را عوض کردم.

ولی یه مسأله کاملاً واضحه. وقتی مردم‌مون بی‌فرهنگ بشن یا باشن و در هر بار مراجعه به دکتر منتظر یه گونی دارو باشن و وقتی دکتر می‌گه چیزیت نیست، یه کم تحمل کن خوب می‌شی، اخم کنن؛ یا حرف یه پزشک را با عرق نعنای خان‌باجی‌شون یکی بدونن یا شکایت‌های مسخره و و و و...! اونوقت نمی‌شه انتظار داشت که افراد تحصیل‌کرده و بافرهنگ جامعه هم، سنگ زیرین چرخ آسیاب ما باشند!!!

پی‌نوشت ۱: در حین تناول شام، اینقدر که ماها دست‌مون توی غذای همدیگه بود و غذاهای همدیگه را خوردیم؛ همه مثل الاغا نگاه‌مون می‌کردند  و در هنگام خروج صاحب رستوران که برای بدرقه اومده بود، به شوخی گفت: شما باید با دوست دختراتون بیاین !

پی‌نوشت ۲ (آدرس عروس لبنان برای اونایی که نرفتن و می‌خوان برن): خ بهشتی؛ بین اندیشه و سهروردی؛ نبش خ داریوش؛ رستوران عروس لبنان.

تلفن‌ها:  ۸۸۴۵۷۸۶۲

           ۸۸۴۵۷۷۰۳

           ۸۸۴۵۷۶۱۸

پی‌نوشت ۳ (بی‌ربط): این اصطلاح "قوزفیش" تو سریال طنز جدید مهران مدیری، شما را یاد چیزی نمی‌ندازه. این آقا مهران چه باحال اصطلاحات... را به ... تبدیل و قابل کابرد و استفاده می‌کنن!

پی‌نوشت ۴: تذکر خواهرم و یکی از دوستان سبب شد که فاصله خط‌های نوشتار پست را یه ریزه بیشتر کنم تا چشم کسی اذیت نشه. حالا خوبه؟