امروز یه دوست دربهداغون را دیدم.
میگفت:
کی گفته که خدا و کلاً مقدسات همه جا بازیان!
من هیچ چیزی بهش نگفتم چون مسأله از نظر من هم قابل تأمل بود.
چه چیزهای اشتباهی که از کودکی به ما آموزش داده شده و چه انتظارات بچهگانهای که برای ماها به وجود آورده!
و مسائل این دنیا اینقدر پیچیده است که قضاوت در مورد کوچکترین مواردش هم حماقت محض است. معادله دو مجهولی و سه مجهولی نیست که قابل حل باشد؛ n معادله n مجهولیست. هر زاویه از مسأله را که در نظر بگیری هزاران زاویه دیگر از چشمت دور میماند و اینطوریه که معنای دقیق مفاهیمی همچون عدل و... و قضاوت در مورد مسائل پیرامونی، و حل مسائلی با n معادله و n مجهول فقط در بارگاه ایزدی شدنی است.
.
.
.
و به همین راحتی منبر امشبمون هم تموم شد. خیلی باحالهها (یاد فیلم مارمولک به خیر).
دیروز جمعه، کلی وقت اضافه داشتم. حال مطلب نوشتن نداشتم و البته هنوز هم ندارم؛ ولی گفتم حالا که سال جدید شده و اینقدر هم رفقا به رنگ و لعاب وبلاگمون گیر میدن خوبه یه دستی به سر و روش بکشیم. دست به کار شدم. اینی که میبینید، حاصل همین تلاش نصفه روزس. از اونجا که حال ابتکار و آزمون و خطای رنگها را نداشتم، رنگبندی پنل کناری کاملاً دزدیه!!! لوگوی بالای صفحه هم در عرض ۱۵ دقیقه درست شده؛ اینه که دلچسب نیست. ولی به هر حال از اون رنگ دربه داغون خلاص شدین و از اونجایی که من عاشق جلفبازی هستم، دچار یک جعبه مداد رنگی شدین! اینکار را کردم تا هرکسی رنگ مورد علاقهاش را در وبلاگ پیدا کنه و...
اما حالا که تموم شده، خیلی به دلم ننشسته. حالا شما لطف کنین و نظر بدین تا درستش کنم و بهتر بشه (البته هر وقت که وقت کردم). در ضمن قصد دارم برای لوگو از یکی از رفقای کار درست در امر طراحی و کار با فتوشاپ کمک بگیرم و قولش را بگیرم که یه لوگوی خوشکل برام درست کنه. ببینیم چی میشه.
بزرگ و کوچک بودن و رنگ لینکها را هم به مرور درست میکنم (ایشالا به محض وقت شدن). خلاصه بچهها نظر بدین، تا ببینم چیکارش بکنم.
نمیدونم تا حالا حس کسی را که قراره تا چند وقت دیگه بمیره را درک کردهاید یا نه؟ حس این را داره که بره تو این مدت محدود هر کاری را که دوست داره انجام بده، خوش باشه و سعی کنه بیشترین بهرهی مادی و معنوی را در این مدت زمان ببره. همه را شاد کنه و...
خلاصه مطلب اینکه ما هم، همین حس را داریم.