بی‌نهایت زیبایی مهدی من تو کجایی

مهدی جان،‌ ای غایت آرزوی من، میلادت مبارک.

 

میلادت مبارک ای عزیزتر از جان 

 

چه انتظار عجیبی!

                                تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی!

عجیب‌تر که چه آسان نبودنت شده عادت

                چه بی‌خیال نشستیم، نه کوششی نه وفایی

                                                فقط نشسته و گفتیم خدا کند که بیایی...

 

 

امشب بسیار بسیار قشنگ بود. دارم از بغض خفه می‌شم. نمی‌تونم چیزی بگم فقط اگه دوست داشتین برین این پست قدیمی را با عنوان "خدا کند که بیایی"؛ نوشته سید مهدی شجاعی بخونین. من که از خوندنش لذت بردم. یه نوشته دیگه هم از این نویسنده اینجاست که اونم زیباست.و بیاین همه امشب بشینیم و یه کمی فکر کنیم. همین و بس.

چو تو خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک‌اختری را

چه خوب اومد چه بد به شرایط نسبتش ندین 

 

به یه نتیجه خیلی خوب و عملی تو زندگیم رسیدم و مایلم که این تجربه را تو این فضا با شماها share کنم.

دنیای خیلی بدی شده، صبح زود که از خواب پا می‌شیم؛ هر چقدر هم شاد و سرحال باشیم، تا شب، در تعاملات پیچیده‌ای که وجود داره، هزار تا مورد، تو کوچه و خیابون و محل کار و... می‌بینیم و اتفاق می‌افته که واقعاً آدم رو عصبی و ناراحت و دلخسته و دپرس می‌کنه.

متداول‌ترین برخورد ما با این موضوع اینه که برای روزمون،‌ یا برای شرایطی که در اون واقع شدیم ارزش‌گذاری می‌کنیم؛

می‌گیم امروز روز بدی بود و... من نمی‌گم که اون اتفاقها خوب بودن ولی تجربه به من ثابت کرده که اگه بخوای موفق باشی و بخصوص دپرس نباشی و لذت بیشتری از زندگیت ببری اصلاً نباید برای روزها و موقعیت‌هایی که درش قرار گرفتی هیچ ارزشی؛ چه خوب و چه بد؛ قائل بشی. کلاً ارزش‌گذاری را برای خودتون ممنوع کنین.

این را از من بشنوین، بهش عمل کنین تا ببینین که واقعاً چقدر مؤثره.

در ضمن در راستای یادگیری اینترنتی بقیه هم آستین‌ها را بالا بزنن و تجربه‌هاشون را هر چند کوچیک با بقیه در میون بذارن.

چگونه گویمت تو را...

یا رب:

در عشق تو از بس که خروش آوردیم                                           دریای سپهر را به جوش آوردیم

چون با تو خروش و جوش ما در نگرفت                                         رفتیم و زبانهای خموش آوردیم