من هنوز این پایین هستم

خدایا. چقدر دلم تنگ شده که نصفه شب یا دم‌دمای سحر بیام تو حیاط، زیر آسمون بشینم و ازت بخوام که از آسمون؛ از طریق این لینک پر قدرت، مهربانانه معارف عمیقت را بر قلبم جاری کنی و خودت را انگیزه‌ای برای حرکتی نو.

خدایا. ستاره‌ی قطبی این دل گمگشته و این جان افسار‌گسیخته را به من نشان بده و نیرویی در وجودم فعال ساز که هرگز هیچ نیروی پیشرانی را قدرت رقابت با آن نباشد و هیچ مانعی سد حرکتم به سوی تو نشود.

خدایا.

            دوستت دارم – به تو عشق می‌ورزم.

            تو هم مرا دوست داری و به من عشق می‌ورزی.

                               از این بابت بر هر دویمان می‌بالم.

و مهمتر از این دو، این‌که من این را از اعماق دل می‌دانم و بر آن یقین دارم.

نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 01:17 ق.ظ http://khiabooni.blogsky.com

چه پله های قشنگی ساختی تا خونه خدا ... کاشکی منم از این پله ها داشتم

چکاوک جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 09:47 ب.ظ

چه زیبا و بی ریا نوشته بودی، یه کوچولو هم حسودیم شد. ولی یه چیزی رو مطمئنم خدا کسی رو که صداش بزنه و بهش پناه ببره رو تنها نمی ذاره و حتما حواسش بهش هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد