میدونم چرا در هر جایی از این به اصطلاح نهادهای اجتماعی، پا میذاریم؛ ازمون بدشون مییاد:
نگاه امثال من نسبت به خطاها و اشتباهات، نگاه قاعدهای و قانونی نیست. یه نگاه انسانیه و این کار رو خراب میکنه!
خوبی، درست بودن و اصلاح امور را نه برای اینکه توی کتاب قانونشون نوشتن، دوست دارم؛ بلکه برای نفس اون که در روحم نقش بسته، دوست دارم.
این سیستم فاسده! باور کنید فاسده!
حتی اگه این سیستم را مجبور کنی که حرفهای حق توی انسان تنها ولی قدرتمند که (بالاخره با زور آنها را مجاب کردهای)، بشنوه؛ بازهم در نهایت ترتیب اثری نمیده! باز هم بازی، باز هم بازی و باز هم بازی!!! جلسات متعدد، تشکیل کمیتههای گوناگون رفع مشکل، ایجاد واحدهای ارزیابی و...
متأسفم که باید بگویم؛ ولی اگه واقعاً انسان سالمی هستید، میتوانید مطمئن باشید که در بالقوه پاکترین نهاد اجتماعی این کشور و شاید احتمالاً سایر کشورهای دنیای امروز خون جگر میشوید!
آخرالزمان شده و وقت آن رسیده که هر آنکس که مدعی است، آتش در کف دست نگاه دارد.
متأسفانه ظاهری که سیستم میخواد به ما بده، با انسانیت، با پاک بودن و متعالی بودن در تعارضه و همین تعارض به ما فشار مییاره و در نهایت ما تکرو میشیم. آدمهای درست تکرو که اینطوری تکرو شدهاند و هر روز هزار تا انگ بهشون میچسبونن و میچسبونیم، دور و برتون ندیدین؟!
یه جورایی میشه گفت، پاک بودن توی نظام متریالیستی این دنیا داره غیر ممکن میشه و دیگرانی که به این سیستم خو کردهاند اینجور آدمها را بهعنوان زیردست، همکار یا حتی بالادست نمیتوانند تحمل کنند!
یه چیز رو باید دونست: باید انتخاب کرد پاک بودن را یا جایگاه داشتن (حالا در هر حدش). لااقل در این سیستم هیچوقت نمیتونی آدم حسابی باشی و کارهای باشی (مگر در یک مقطع کوتاه). این فقط در اون نظامی شدنیه که همه منتظرشیم.
ما که رفتیم به همون کارای قبلی بپردازیم و تا روز موعود عطایش را به لغا(لقا)یش بخشیدیم.
این نگاه به نظر من بهتره. چون خیلی وقتها جلوی قانون حتی از روی لجبازی هم که شده می ایستیم! اما جلوی دل حتی اگه بایستیم وجدانمون شاید دلخور شه و بهمون هشدار بده...