سنگ و لجن!

۱.       نرمی لجن رودخانه را به سختی سنگ ترجیح می‌دهم.

۲.       هر چه محدودتر؛ سنگ‌تر و سخت‌تر. سنگ با حضور در قاب‌بندی‌های قبلی هرگز تغییر ماهوی نخواهد داد.

۳.    لجن اگه به دریا وصل شه، در اون حل و نابود می‌شه. پاک می‌شه. چون نرم و انعطاف‌پذیره. ولی آب دریا هیچ تأثیری در ماهیت سنگ نداره. چون هیچ انعطافی نداره!

۴.       لجن با لجن، سنگ با سنگ؛ کند همجنس با همجنس آواز!

۵.    همه‌ی مخلوقات خداوند ذی‌شعور هستند. همه‌شون؛ منتهی هریک در درجه و سطحی از شعور. یه تخته سنگ در سطحی از شعوره، و یه مشت لجن در سطحی دیگه، دل آدم در یه سطح دیگه و نور در سطحی دیگه و... انعطاف‌هاشون را هم با هم مقایسه کنین.

۶.       اگه حلاّل چیزی مثلاً مثل سنگ نیستی، غلط می‌کنی که به هر دلیلی طرف این موجود غیرهمجنس بری. آخه ظرفیت‌ها متفاوته.

۷.    می‌دانستم که قضاوت اساساً از بیخ و بن اشتباهه. آخه کافیه که اشتباه کنی تا... . مخصوصاً اگه که حرفای یه طرف دعوا را نشنیده باشی. قضاوت و حتی نگاه نادرست به طرف با چنین پیش فرضی از حماقت هم یه چیزی بالاتره! حالا این فرض را هم داشته باشین که مسأله بر اساس توهمات مدعی پیش اومده باشه! اینجاس که فقط جهنم خدا را واسه خودت خریدی و...

۸.    کلاً دوستی و محبت و انسانیت و روابط و برابری حقوق زن و مرد و اینا و خدا و پیغمبر و هزار تا حرف دیگه که مردم می‌زنن و ما تو این زندگی دو روزه‌مون دیدیم، اکثریت قریب به اتفاق از روی شکمه و کسی معتقد و عامل به اون نیست! والا ما که چند تاش را برای مردمی که این تجربه‌ها را ندارن و بیشتر دوست دارن تحقیر بشن تا مورد تمجید قرار بگیرن انجام دادیم و نتیجه‌ی معکوس گرفتیم. یا فکر کردن بی‌عرضه‌ایم ، یا فکر کردن هرزه‌ایم، یا فکر کردن احمقیم. خب اینطور دوست دارین؟ باشه میزنیم توی سرتون! اگه مزیت داریم ازش سوء استفاده می‌کنیم. چرا که نه؟! شماها از روی شکم‌تون حرف می‌زنین. 

۹.    فهمیدم  که از هر نوع سیستم دگماتیسم، سنگ بودن و... بدم می‌آید. نه این‌که بدم می‌آید بلکه بیزارم! و افسوس که در اغلب مواقع این افراد را میون بچه‌های مذهبی دیدم و... و شگفت‌آور این‌که فهمیدم؛ بر خلاف تصور خودم، از خیلی خیلی و خیلی از آدمای دیگه انعطاف‌پذیرترم (حداقل در روابط انسانی و اجتماعی).

۱۰.  حالا که داره پارادایم دست‌کاری می‌شه، به خودم این اجازه را می‌دم که بگم، بعضی‌ها (یعنی جمع) چقد خودشون را تحویل می‌گیرن. و دارم فکر می‌کنم ارزش معاشرت با اینانی که سودی به لحاظ رشد و پرتوافکنی ندارن و گاهاً باعث ناراحتی می‌شن و البته آنچه که با محبت بشون عرضه می‌کنی برایشان مفید نیست!؛ چیست؟؟؟

پی‌نوشت: این حرفا غیر علمی و غیر فکری و غیر... بود و بیشتر جنبه‌ی حسی داشت (نه احساسی)، و همین‌جوری یهو به فکر رسید که بنویسم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد